Users

► کاربران ◄

Users

► کاربران ◄

حادثه عاشقانه!!!


مرد و زن جوانی سوار بر موتور در دل شب می راندند. آنها عاشقانه یکدیگر را دوست داشتند.

زن جوان: یواش تر برو، من می ترسم.
مرد جوان: نه، اینجوری خیلی بهتره.
زن جوان: خواهش میکنم ، من خیلی می ترسم.
مرد جوان: خوب، اما اول باید بگی که دوستم داری.
زن جوان: دوستت دارم، حالا میشه یواش تر برونی.
مرد جوان: منو محکم بگیر.
زن جوان: خوب حالا میشه یواش تر بری.
مرد جوان: باشه به شرط اینکه کلاه کاسکت منو برداری و روی سر خودت بذاری، آخه نمیتونم راحت برونم، اذیتم میکنه.

روز بعد ، واقعه ای در روزنامه ثبت شده بود: برخورد موتور سیکلت با ساختمان حادثه آفرید. در این سانحه که به دلیل بریدن ترمز موتورسیکلت رخ داد، یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری درگذشت. مرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود. پس بدون اینکه زن جوان را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت را بر سر او گذاشت و خواست تا برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند. دمی می آید و بازدمی میرود. اما زندگی غیر از این است و ارزش آن در لحظاتی تجلی می یابد که نفس آدمی را می برد.

نظرات 3 + ارسال نظر
قوی گنگ دوشنبه 5 تیر 1391 ساعت 10:28 ب.ظ

متاثر شدم با خوندنش .

محمد امین سه‌شنبه 20 تیر 1391 ساعت 11:19 ب.ظ http://aminsb.blogsky.com

سلام دوست عزیز
خودمم باورم نمیشه اما بالاخره وبلاگمو آپدیت کردم
منتظرم

زینت جمعه 13 مرداد 1391 ساعت 06:56 ب.ظ http://narmtarazkhial.blogfa.com/

هزار بار دیگر هم که از شانه ای به شانه دیگر بغلتی

این شب صبح نمی شود !

وقتی دلت گرفته باشد ..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد